آرزو دارم بدانم ، چه چیزهایی باید به فرزندانم بیاموزم ؟
غلامحسین ریاحی
محیط و اطرافیان هر کودکی که به دنیا می آید با زمینه و محیط هر کودک دیگر، کاملاً متفاوت است حتی اگر آنها از یک پدر و مادر به وجود آمده باشند .
اگر کودک به طور ناخواسته و در زمان نامناسب یا در اوضاع و احوال نامطلوب متولد شود ، ممکن است احساس خشم ، بیچارگی یا ناکامی کنید . این احساسات می تواند استفاده از نقشه خانوادگی را به راهی غیر از آن نقشه را که برای آن منظم کرده اید بکشاند .
هر کودک زمانی به زندگی پدر و مادر وارد می شود که مسایل متفاوتی در جریان است ( از جمله فوت ، بیماری ، بیکاری یا مشکلات اساسی و جدی برای بعضی از افراد خانواده ) . ماهیت فشار آورنده این مشکلات غالباً باعث می شود که پدر و مادر توجهشان به جای کودک به مسایل دیگری معطوف شود .
اگر زندگی شخصی یک یا هر دو زوج خوب و خوشحال کننده نباشد ، احساسات مثبت آنان پایین خواهد آمد و مشکل خواهد بود که بتوانند یک نقشه خانوادگی را با شور و شوق و به نحوی مناسب اجرا کنند . ما همه در بهترین زمان ممکن به دنیا نیامده ایم اما در هر حال این مسأله نباید باعث شود که کودکان خود را طرد کنیم و نسبت به آنها بی تفاوت و بی توجه شویم .
بین هماهنگی در ازدواج و آدمسازی رابطه مستقیم وجود دارد . ممکن است ازدواج نتیجه رضایت بخشی را که هر زوج انتظارش را دارند ، نداشته باشد .
غالباً این موضوع باعث می شود که والدین در روابط و برخوردهای خود با فرزندان واقع بین نباشند . ترتیب تولد ، نیز عاملی است که می تواند بر جوی که نقشه خانوادگی در آن به اجرا در می آید اثر بگذارد .
فرزندان اول از این جهت که از پدر و مادری هستند که برای اولین بار صاحب فرزند شده اند از لحاظ رسیدگی و طرز عمل با فرزندان بعدی تفاوت دارند . اولین کودک ، پدر و مادر را با مسأله « ولی بودن» آشنا می کند . فرزند اول از بسیاری جهات فرزندان بعدی را شکل می دهد .
خلاصه اوضاع و احوال خانواده ، فرزند اول بودن ، ناخواسته بودن ، نوع رابطه بین زن و شوهر عواملی هستند که در طراحی و اجرای نقشه خانوادگی تأثیر می گذارند .
قطعاً پدر و مادر صد درصد کامل وجود ندارد . کودکان بیش از کامل بودن به انسان بودن شما اعتماد می کنند . همین که شما به عنوان یک ولی پذیرفتید که انسان در هر سنی برای خودش شخصی است ، کار شما به عنوان یک آدمساز آسان تر خواهد بود .
در این صورت شما با فرزندتان وجه مشترک دارید ( پدری که شغل مورد علاقه اش را از دست داده با پسر بچه ای که اسباب بازی محبوبش را از دست داده ، قابل مقایسه است . تأثیر ناکامی در تمام سنین یکی است ) .
تجهیزاتی که هر کودک با خود به دنیا می آورد از لحاظ توارث ، با کودک دیگر تفاوت دارد . آیا سعی می کنید فرزندتان را طوری تعلیم دهید که در آینده چیزی باشد که شما نیستید؟
سعی نکنید از فرزندتان کاری را بخواهید که خود نتوانسته اید و یا نمی توانید و بعد هم آنان را به خاطر ناتوانی شان در انجام خواسته نامعقولتان سرزنش نکنید .
رشد شایستگی ، درستی ، صداقت ، خلاقیت ، عشق ، علاقه ، رغبت و برخورد مؤثر و کارآمد و سازنده در حل مشکلات مجموعه ای است که در گرو تعلیمات اساسی است . این تعلیمات حول چهار محور طبقه بندی می شوند :
- به فرزندم درباره خودش چه می آموزم
- درباره دیگران به او چه یاد می دهم
- درباره جهان به او چه تعلیم می دهم
- و درباره خدا به او چه می گویم
پدر و مادر مطلوب به فرزندان خویش یکتا بودن و وحدت خویش را به نمایش می گذارند ، علاقه و روابط گرم خود را نشان می دهند . استعداد مشارکت و تفاهم را ، مهربانی و محبت را ابراز می کنند . از عقل سلیم خود استفاده می کنند ، واقع بین هستند و با احساس مسئولیت .
آنها آموزه های خود را در زمینه شباهت ها و تفاوت های خویش ، هویت جنسی ، مرگ و رویا ، مسئولیت عملکرد و مشارکت روشن می کنند .
شما به عنوان پدر و مادر چگونه می خواهید متفاوت بودن را به فرزندتان آموزش دهید؟ چگونه به او یاد می دهید که میان تفاوت های مثبت و منفی فرق بگذارد؟ چگونه به او می گویید که نباید کسانی را که با او تفاوت دارند تحقیر و یا طرد کند و متقابلاً کسانی را که با او شباهت دارند تمجید و ستایش کند؟ چون ما همه چنین گرایش هایی داریم . یاری به کودک برای آن که بتواند به تفاوت موجود میان پدر و مادر ارج بگذارد ، جزء مهمی از آموزش اوست . اگر والدین سعی کنند نمایی از یکسان بودن را نشان دهند ، در واقع از کنار چنین فرصت با ارزشی گذشته اند و آن را هدر داده اند . ما براساس شباهتهایمان در کنار هم قرار می گیریم و براساس تفاوت هایمان رشد می کنیم . به هر دو احتیاج داریم ، همین آمیختگی شباهت ها و تفاوت هاست که زندگی را جذاب و دوست داشتنی می کند . لازم نیست همه آدم ها یکسان باشند ، مادر دوست دارد که صبح ها بیشتر بخوابد و پدر دوست دارد که صبح زود بیدار شود . بعضی تفاوت ها زندگی را کمی پیچیده تر می کند ، اما از بعضی تفاوت ها می توان به نحو سازنده ای استفاده کرد . تفاوت ها دانه هایی هستند برای رشد کردن . هر زمان که با موقعیت جدید ، متفاوت و نامانوس روبه رو می شویم فرصتی برای یادگیری بدست آورده ایم . هریک از پدر و مادر نمایشگر یک جنس است و کودک از این امکان برخوردار است که نمونه ای عینی از آنچه باید بشود را در برابر چشم داشته باشد . پدر به پسر کوچکش یاد می دهد که مرد بودن چه معنی می دهد و مردان چگونه به زنان می نگرند . چنین حالتی نیز در رابطه مادر و دختر وجود دارد . برعهده مرد و زن هر دو است که هویت جنسی کودک خود را پرورش دهند . هیچ زنی نمی تواند بگوید که مرد بودن چه احساسی دارد و هیچ مردی نمی تواند احساس زن بودن را درک کند . اگر پدر و مادر راه های سالم برای لذت بردن از تفاوت های یکدیگر را ندانند و هریک با تفاوتی که با دیگری دارد ( از جمله اختلاف در ساختمان بدن) درست برخورد نکنند ، بچه با تصویری مبهم از این که چگونه برای مرد بودن یا زن بودن خود ارزشی قائل شود و چگونه از همسر خود محافظت نماید و بر آن ارج نهد ، بار می آید . لذا بر عهده پدر و مادر است که این ابهام را برطرف سازند و روشن کنند که دو جنس دو ارزش مختلف اما متساوی دارند . اگر شما به عنوان یک زن به شوهرتان نبالید چگونه می توانید تعریف و تمجید صحیح از همسر را به دخترتان بیاموزید؟ چنین حالتی در مورد پدر هم وجود دارد . بسیاری از خانواده ها دختران را طوری تربیت می کنند که عبد و عبید مردان باشند و به آنها می گویند که برای خدمت به مرد آفریده شده اند . در برخی خانواده های دیگر پسران را طوری تربیت می کنند که در خدمت زنان باشند . آنان باید از زنان مراقبت کنند، حمایت کنند ، به جای آنان فکر و احساس کنند و هیچ گاه برای آنان ناراحتی به وجود نیاورند . به بعضی کودکان چنین آموخته شده که مردان و زنان از هر حیث شبیه یکدیگرند و وجود تفاوت بین آنان را انکار کرده اند .
به بعضی نیز گفته شده که مرد و زن از لحاظ جنسی با یکدیگر تفاوت دارند اما ویژگی های مشترکی دارند که می توانند به یکدیگر بپیوندند و هر دو مکمل یکدیگر هستند . در بعضی خانواده ها زن به صورت موجودی ملایم ، تسلیم و ظریف فرض شده که هرگز نباید خشن و مهاجم باشد و مرد به صورت خشن و مهاجم فرض شده که نباید ملایمت و ظرافت از خود نشان دهد . هنوز در بسیاری از خانواده ها از مرد و زن بودن این تصاویر کلیشه ای ارائه می شود . ظرافت و خشونت صفاتی است که باید در همه باشد . چگونه مردی که خودش از ظرافت بویی نبرده می تواند به ظرافت زن توجه کند؟ چگونه زن می تواند بدون تجربه و شناخت خشونت ، خشن بودن یک مرد را درک کند؟ با قرار دادن این کلیشه ها به عنوان مدل ، مرد ، زن را ضعیف می شمارد و زن به مردان به عنوان افرادی حیوان صفت و بی رحم می نگرد . در این شرایط به نظر شما چگونه دو فرد با چنین برداشتی می توانند به یکدیگر بپیوندند؟ انسانها اگر با احساسات ملایم بیگانه باشند به آدمکهای ماشینی خطرناکی تبدیل می شوند و اگر با احساسات خشن بیگانه باشند به صورت انگل درمی آیند . خانواده محلی است که تمام این احساسات را می توان تغییر داد و افراد را به طور صحیح تربیت کرد . اگر بزرگترها بیشتر بلد بودند از نیروی احساسی خود استفاده کنند ، علاقه پیدا می کردند که برای پرورش آن در فرزندانشان طرحی بریزند . هر کسی احتیاج دارد که تمام نیروهایش را تا حداکثر امکان پرورش دهد تا بتواند آدم مؤثری باشد . نیروی فکری ، عاطفی اجتماعی ، مادی و روحانی . چرا که انواع نیروها ، امکاناتی را در دسترس ما می گذارد که به کمک آنها از عهده زندگی برآئیم و با زندگی به صورت آزادتر مقابله کنیم (خشونت استفاده از جنبه ویران کننده نیرو است) .
کودکانی که شواهدی از فوت خویشان خود نمی بینند و به آنان کمک نمی شود که برای مرگ غمگین شوند ، مرگ را جزئی از زندگی بدانند دچار مشکلاتی (مربوط به احترام به خویش) شده اند . پذیرفتن حقیقت مرگ باعث می شود که تجربه زندگی ، واقعی تر و پاداش دهنده تر باشد . زندگی ، بی معنی خواهد بود ، مگر آن که ما مرگ را به عنوان جزئی طبیعی و غیرقابل اجتناب در آن ببینیم . مرگ اتفاقی است که برای همه ما رخ می دهد . از مرگ زودرس می توان جلوگیری کرد . با مراقبت های پزشکی بیشتر، ایمنی و بهزیستی می توان مرگ را به تأخیر انداخت و بر طول عمر افزود ، اما نمی توان از وقوع مرگ جلوگیری کرد . زندگی فوق العاده گرانبهاست و خانواده محل بسیار خوبی برای شروع زندگی مفید و سازنده است . مرگ ، مرگ است و فقط یک بار رخ می دهد و در زندگی هیچ تجربه ای مانند آن نیست. هر چیز به جز مرگ ، حیات است .
رویاها نیز جزء مهمی از نقشه خانوادگی هستند . بخش اعظم نقشه خانوادگی باید این باشد که رویاهای شخصی را تقویت کنیم و زنده نگاه داریم . رویا علامتی است که ما را در جهت رشد و موفقیت بیشتر هدایت می کند . قسمت بزرگی از رویای کودکان این است که در آینده چه کاره خواهند شد . رویاها امیدآفرین هستند و انگیزه پیشرفت ایجاد می کند . وقتی اعضای خانواده راجع به رویاهایشان آزادانه صحبت کنند ، صمیمیت ایجاد می شود . اعضای خانواده می توانند در تحقق رویاهایشان به یکدیگر کمک کنند . تحقق رویاهای کوچک کمک می کند به داشتن رویاهای بزرگتر اعتقاد پیدا کنیم . خانواده جایی است که چنین چیزی می تواند در آن مجال رشد و نمو پیدا کند . رویاها به زمان حال تعلق دارند ، پس چه بهتر که جزئی از هر رویایی بتواند در همین زمان حال تحقق یافته ، صورت واقعی پیدا کند . شما اجازه ندهید که رویاهایتان نابود شوند . اگر چنین کرده اید ، ببینید آیا می توانید رویاهای عزیزتان را بار دیگر روشن سازید و یا رویاهای جدیدی را در ذهن خود بپرورانید . می توانید با گردهمایی خانواده و صحبت و مشارک آنها در رویاهایتان و تقاضای کمک از آنان ، آنچه را که می خواهید به انجام برسانید .
خوب است مواردی که بر آن تسلط دارید از مواردی که فقط بر آن تأثیر دارید تفکیک کنید . برای فرزندانتان روشن کنید آنچه که از هر کس سر می زند کاملا بستگی به خودش دارد ؛ سخنان ، افکار ، اعمال و حرکات . تحت تأثیر دیگران قرار می گیریم اما خودمان تصمیم می گیریم که چه عملی انجام دهیم . آنچه از شما سر می زند نمایش شماست و نمایانگر تصمیمی است که با استفاده از آنچه در اطرافتان می گذرد ، گرفته اید . این مائیم که درباره چگونگی استفاده از آنچه بر ما تأثیر دارد ، تصمیم می گیریم . نمی توانم مسئول چیزی که به من عرضه می شود ، باشم بلکه فقط مسئول پاسخی که می دهم ، هستم . (مثلا نمی توانم خود را مسئول اشک های شما بدانم فقط می توانم مسئولیت پاسخ به گریه شما را قبول کنم . نوع پاسخ من می تواند بر گریستن شما تأثیر بگذارد . اما نمی توانم برای شما تصمیمی بگیرم . شما باید خود تصمیم بگیرید . هر کس خویشتن خود را انتخاب می کند .) البته بعضی موقعیتها و بعضی پاسخها تأثیرگذارترند . مشارکت یکی از مسائل آموزشی است که مدتها طول می کشد تا کاملا هضم و درک شود . مشارکت عبارتست از تصمیم فرد به آن که فرد دیگری را در متعلقات خود ، وقت خود ، افکار خود و فضای خود وارد کند و مشارکت فقط در صورت وجود اعتماد امکان پذیر است . افراد بسیاری سعی دارند که شریک شدن را یاد بدهند بی آنکه در زمینه اعتماد و احساس ارزش که لازمه آن است چیزی بیاموزند .
بالاخره باید بدانیم و به بچه ها بیاموزیم که هیچ دستورالعمل قاطع و مشخصی برای اداره زندگی نداریم که شامل تمام اتفاقات آن شود ، بلکه هر شرایطی فرمول خاص خود را طلب می کند که تجربه ، دانش و بینش آن را برایمان روشن می کند .
تمرین
- آیا به فرزندانتان این امکان را می دهید که با خطرات زندگی به کشمکش بپردازند؟ تا چه حد؟
- آیا از فرزندتان آخر شب سؤال می کنید : « امروز با چه خطری روبه رو شدی و چه طور آن را حل کردی» ؟
- چگونه می توانید در تحقق رؤیای اعضای خانواده خود به آنها کمک کنید؟
- از فرزندانتان بخواهید نظرشان را در مورد احساسات ، امیدها و ناکامی های شما بگویند . از آنان بپرسید از صحبت کردن با شما در مورد اشتباهاتی که کرده اید چه احساسی دارند و متقابلا شما احساسات خود را در مورد اشتباهات آنها بیان کنید .
- از نیروی عاطفی، فکری، مادی، اجتماعی و روحانی هریک مثال بزنید.
- چرا عمر مردان کوتاهتر از عمر زنان است؟
(مرد هیچ گاه نباید گریه کند ، آزرده شود . او باید فردی بی احساس شود و اگر قواعدی علیه خشن بودن داشته باشد نمی تواند مفری برای احساسات خشن خود به وجود آورد . وقتی او اجبارا چنین احساساتی را فرو بنشاند ، احساسات ته نشین می شوند و به ویرانی جسم می پردازند .)
- آیا با ارزش دادن به احساسات ملایم خود ، احساسات تهاجمی را صرف کسب پیروزیهای بیشتر کرده اید یا نه؟
- آیا از انتقاد به قدری می ترسید که به هر قیمتی از آن اجتناب می کنید؟ (در حالی که اغلب اوقات مفید واقع می شود) .
- مناسب بودن رؤیاهای خود را بررسی کنید و به صورت واقع بینانه ای در آنها بنگرید .